محل تبلیغات شما



همه ی کارها در دست خداوند است. جهان در دست خداست. صرف اینکه خودمان فقط با ابزارهای دنیایی به جایی برسیم اینگونه نخواهد بود. بایدهمیشه از خداوند بخواهیم بهترین چیزها را به ما بدهد خداوند مهربان است و چیزهای خوب به ما می دهد
یک روز یک عنکبوت در جنگل زندگی می­کرد و دوست داشت همه­ ی ات را بگیرد و بخورد. عنکبوت یک عالمه تار در جنگل­ گذاشت. یک پروانه­ای داشت پرواز می­کرد. ناگهان در تار عنکبوت گیر افتاد. عنکبوت آن را دید خیلی خوشحال شد. زنبورهای پلیس آمدند تا عنکبوت را بگیرند. و عنکبوت یک تار بزرگ درست کرده بود همه­ی زنبورها در تار او گیر افتادند.عنکبوت خواست پروانه و زنبورهارا بخورد یک عالمه پشه و مورچه آمدند و عنکبوت را نابود کردند.
یک روز آفتابی پدر شیر کوچولو به شکار رفته بود. مادرش هم غذا درست می کرد.شیر تنبل خمیازه ای کشید و گفت چرا اینقدر کار می کنید به جای او تنبلی کنید. پدرش از شکار برگشت. شیر کوچولو دوباره خوابیده بود. شب شد. شیر تنبل یواشکی رفت به سوی یخچال. یک دانه گوشت برداشت. مادر او داشت دعا می کرد. روز شد. مادر و پدر با هم به شکار رفتند و شیر تنبل تنها در خانه خوابیده بود.مادر و پدر یک آهوی سالم به خانه آوردند. شیر تنبل خوشحال شد.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جواب سوالات باشگاه کارگزاری آگاه کارت سلامت تهرانسر