همه ی کارها در دست خداوند است. جهان در دست خداست. صرف اینکه خودمان فقط با ابزارهای دنیایی به جایی برسیم اینگونه نخواهد بود. بایدهمیشه از خداوند بخواهیم بهترین چیزها را به ما بدهد خداوند مهربان است و چیزهای خوب به ما می دهد
اشتراک گذاری در تلگرام
یک روز یک عنکبوت در جنگل زندگی میکرد و دوست داشت همه ی ات را بگیرد و بخورد. عنکبوت یک عالمه تار در جنگل گذاشت. یک پروانهای داشت پرواز میکرد. ناگهان در تار عنکبوت گیر افتاد. عنکبوت آن را دید خیلی خوشحال شد. زنبورهای پلیس آمدند تا عنکبوت را بگیرند. و عنکبوت یک تار بزرگ درست کرده بود همهی زنبورها در تار او گیر افتادند.عنکبوت خواست پروانه و زنبورهارا بخورد یک عالمه پشه و مورچه آمدند و عنکبوت را نابود کردند.
اشتراک گذاری در تلگرام
یک روز آفتابی پدر شیر کوچولو به شکار رفته بود. مادرش هم غذا درست می کرد.شیر تنبل خمیازه ای کشید و گفت چرا اینقدر کار می کنید به جای او تنبلی کنید. پدرش از شکار برگشت. شیر کوچولو دوباره خوابیده بود. شب شد. شیر تنبل یواشکی رفت به سوی یخچال. یک دانه گوشت برداشت. مادر او داشت دعا می کرد. روز شد. مادر و پدر با هم به شکار رفتند و شیر تنبل تنها در خانه خوابیده بود.مادر و پدر یک آهوی سالم به خانه آوردند. شیر تنبل خوشحال شد.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت